من ، تنهایی ، گریه ... !!!
پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو ، بهش گفتم به خاطر هیچ کس پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟ با اینکه دلم داد می زد به خاطر دل تو با یک چشم پر از اشک بهش گفتم به خاطر هیچ چیز . ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟ در حالی که گریه می کرد گفت : به خاطر کسی که برای هیچ زنده است پنج وارونه چه معنا دارد ؟! رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه لحظه شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تقصیر چشمای تو بود وگرنه ما کجا و عشق سرم تو لاک خودمو دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی از این چشما خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم وقتی که گریه میکنی حریف بارون نمیشم روساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه لحظه شک نکن هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمیدم یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمیدم همین روزا به خاطرت به سیم آخر میزنم قصه ی عاشقی مونو تو شهرمون جار میزنم ........
من بودم و تو و یک عالمه حرف… و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!! کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد… نه چتر با خود داشتی
براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس
يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر ميارزد پس نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد ديدی غزلی سرود؟ اشکهایم که سرازیر میشوند......
آيزادورا دانکن رقاص آمريکايي ( 1878، 1927) هنگامي که در اتومبيل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبيل گير کرد و گردنش شکست و خفه شد. الکساندرپادشاه يونان(۱۸93 192۱) يک ميمون خانگي گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت. تامس آت وي نمايشنامه نويس انگليسي (1652، 1685) مرد فقيري بود. به دنبال روزها گرسنگي سرانجام يک مقدار گوشت خريد و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گيرش شد و خفه اش کرد جان وينسون ماجرا جوي بريتانيا( 1557، 1629) وي در 72 سالگي از اسب به زمين افتاد و ميخي وارونه بر زمين افتاده بود، در سرش فرو رفت. جيمز داگلاس ارل مورتون (1525،1581) بوسيله دستگاهي شبيه گيوتين که خودش آن را به اسکاتلنديها معرفي کرده بود، سر بريده شد. رودولفوني يروژنرال مکزيکي ( 1880، 1917) اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگيني طلاهايي که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد. زئوکسيس نقاش يونان ( قرن پنجم ق.م) به تصويري که از يک ساحره پير کشيده بود آنقدر خنديد که يکي از رگ هايش پاره شد و مرد! فرانسيس بيکن (1561،1626) براثر گرفتاري در يک سرماي ناگهاني درگذشت. کلاديوس اول امپراتور روم( 54 ب م. 10 ق.م) با يک پر آغشته به سم خفه شد. لنگي کاليرکلکسيونر آمريکايي ( 1886،1947) در خانه خود و در تله اي مهلک درگذشت. تله را براي دستگيري دزدان کار گذاشته بود. هنري اول پادشاه انگليسي(1068،1135) در اثر افراط در خوردن مارماهي دچار ناراحتي روده شد و مرد. يوسف اشماعيلو کشتي گير ترک بر اثر سنگيني طلاهايي که به کمرش بسته بود در دريا غرق شد. چون نتوانست به راحتي شنا کند.
خواهر کوچکم از من پرسيد
من به او خنديدم
کمي آزرده و حيرت زده گفت
روي ديوار و درختان ديدم
باز هم خنديدم
گفت ديروز خودم ديدم
مهران پسر همسايه
پنج وارونه به مينو ميداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسيد
بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم
بعدها وقتي غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بي گمان مي فهمي
- پنج وارونه چه معنا دارد
نه روزنامه
نه چمدان
...
عاشقت شدم!
از کجا باید می فهمیدم مسافری؟...
بهش بگید اینجا یکی دیوونه ی غرورشه
بهش بگید اگه نیاد یه نفر اینجا میمیره
بهش بگید یکی داره از دوریش اتیش میگیره
بگید از اون روزی که رفت پرنده ای نمیخونه
بهش بگید بی معرفت میذاشتی عکسات بمونه
میذاشتی چتر زندگیم یه خورده بارونی بشه
توو حسرت روزای خوش گذاشتی قربونی بشه
بهش بگید که چشمامو برنمیدارم از حیات
بهش بگید اینجا یکی میمیره واسه اون صدا
کاش میدونست دنیا برام بدون اون یه زندونه
از روزی که رفته شدم مثل یه دیوونه
برو که دیدن اشکات منو به گریه میندازه
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
نمیشه بعد تو بوسید نمیشه بعد تو دل بست
منو تنها بذار اینجا تو این روزای بی لبخند
که باید بی تو پرپرشه که باید از نگات دل کند
حلالم کن اگه میری اگه دوری اگه دورم
اگه با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم
که میدونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم
فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره منو به گریه میندازه
برو عشقم خداحافظ برو تو گریه حلالم کن
خداحافظ برو اما عزیز من حلالم کن
در دفتر روزگار زیستن را نظاره کردمهم همه چیز بود جز تو
وقتی به نام تو رسیدم دیدم زندگی وجود نداشت
زندگی را باید از نو نوشت بازگشتم به صفحات قبل هیچ ندیدم
حتی زیستن دیگر هیچ معنایی نداشت بدون تو
میخواهم زندگی را از نو بنویسم
تو سرآغاز پایانی ام باشی
با تو معنا شوم
زندگی بدون تو چه بود؟
نمیدانم شاد بودم میگریستم ولی بدون دلیل
زندگی بدون تو چه بود؟
کودکی که با تمام خیالاتش میخواست عشق را رنگ کند؟
هیچ نمیدانم فقط نمیخواهم بدون معنا باشم
میخواهم زندگی را از نو بنویسم
با تو عشق را رنگ کنم
زندگی را با تو معنا کنم
برای تو لبخند بزنم وبگریم
دفتر زندگی را پاره کردم
دفتری نو برداشتم
با سرآغاز تو زندگی را از نو نوشتم
دوست دارم
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود.....
دیری نمی پایدکه قندیل می بندد...
عجیب سرد است هوای نبودنت... !!!
Power By:
LoxBlog.Com |